۱۳۹۰ فروردین ۱۹, جمعه

شبانه های من (12)

شبانه امشب را با زنده یاد احمد شاملو آغاز می کنم:

"آدم بر حسب اتفاق به دنیا می آید، ولی وقتی به دنیا آمد مرگش قطعی است. انسان است... تولد است و مرگش هست که دیگر انسان نیست. خاطره ای است ازش.... اونهای که الگوی زندگی ما بودند می دانستند چه می کنند... اونا به مرگ فکر نکردند فقط به زندگی فکر کردند و چه خوبه که ما هم بتوانیم واقعا به آنجا برسیم که مرگ برای مان وجود نداشته باشد در حالیکه قاطعیت وجودش بیشتر از زندگیه... عملا وجود نداشته باشد... یعنی عملا طرد بشه. اهمیت و ارج زندگی در همینه که موقته. اینه که تو باید جاودانگی خود را در جای دیگر بجوئی.

- آنجا کجاست؟

انسانیت! فرصت هم نداریم، فرصت بسیار کم است॥ ॥خیلی کمه। بطرز بیشرمانه کوتاه است زندگی। ولی هر چند هم کوتاه است اهمیتش در همان کوتاهیش اس."

اینک، زندگی بطور بیشرمانه کوتاه می شود و مردی از تبار هنر و آزادگی بر زمین می افتد و خاطره اش در نسیم آزادی به جولان می آید تا توفان آزادی را توفانی تر سازد.

جولیانو مرخمیس بازیگر آزادیخواه اسرائیلی در شهر جنین با شلیک پنج گلوله از پادرآمد. او در سال 2006 در کمپ مهاجرین فلسطینی تاتر آزادی (مسرح الحریه) را راه اندازی نمود و با رفتن بروی ستیژ از حقوق فلسطینی ها دفاع می کرد و روحیه آزادگی و صلح را در میان توده های فلسطینی تشویق می نمود، امری که بنیادگرایان فلسطینی با نفرت به آن می دیدند.

جولیانو در سال 1958 در یک خانواده مسیحی مبارز در اسرائیل بدنیا آمد و تعهد مبارزاتی و عشق به مردم و دفاع از حقوق ایشان در مقابل اشغالگران اسرائیلی، از شاخص های عمده مبارزاتی این هنرمند محسوب می شود. پدر جولیانو، صلیبا خمیس از رهبران حزب کمونیست اسرائیل بود و مادرش زنی یهودی بود که زندگی اش را وقف دفاع از حقوق فلسطینی ها نمود.

این هنرمند، 52 سال قبل بر حسب تصادف به دنیا آمد، به مرگ فکر نکرد، فقط به زندگی فکر کرد.

... و چه خوب خواهد بود که ما هم به آنجا برسیم که مرگ برای مان وجود نداشته باشد.

تا یک شبانه دیگر.

۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

شبانه های من (11)

کوتاه ترین شبانه

امشب از حزب کار ایران (توفان) خواندم که در گزارشی - برگزاری موفقیت آمیز چهارمین کنگره حزبی - نوشته است:

"... در شرایط خفقان، در شرایطی که مامورین امنیتی و لباس شخصی های فکل کراواتی در همه جا وول می خورند تکیه عمده بر جنبه پنهانکاری است و نه بر علنی گرائی। علنی گرائی یک بیماری بورژوائی لیبرالی است که با رفتار خود ثابت می کند به صداقت خویش مبنی بر آنچه می گوید نیز ایمان نداشته و می خواهد گواهینامه "دموکراتیک" بودن خویش را از بورژوازی کسب کند. می خواهد بورژواها برایش دست بزنند و سالن کنگره اش به محیط آشفته ای از ایدئولوژیهای التقاطی و مامورین پلیس بدل شود. آنها بیک محیط عسس بیا مرا بگیر بیشتر نیاز دارند تا یک محیط مبارزاتی کمونیستی. همین روش کار نشان می دهد آنها تا به چه درجه نسبت به کار خویش جدی هستند. حزب آنها به کیفیت اهمیت نمی دهد برایش سیاهی لشکر و کمیت مطرح است."

ما هم کسانی را داریم که بجای اینکه به کار درازمدت بیاندیشند، عشق برای ایجاد محیط – بیا مرا بگیر- آنانرا به سیاسیون لاابالی ای تبدیل کرده اند که به سادگی می توان به "صداقت" ایشان به آن چه می گویند پی برد – به ایشان می گویند "دموکرات " های سرگردان کوچه ریز!! آیا سرگردان های کوچه ریز در کار شان جدی هستند؟ آیا از ایدئولوژی های التقاطی بیزار هستند؟؟ آیا می توانند محیط مبارزاتی ایجاد نمایند؟؟ آیا ایشان از سیاهی لشکر اجیر متنفر هستند؟ و بالاخره این کوچه ریزها می توانند، مبارزات واقعی خیابانی را رقم بزنند؟؟

و....؟؟؟؟؟؟

تا یک شبانه دیگر।