۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

شرکت در انتخابات پوشالی، شرکت در سیاست های استعماری است


یادداشت:
به دنبال نشر لیست به اصطلاح کاندیدهای انتخابات در "ولسی جرگه" و با مشاهده نام های تنی چند از آنانیکه ادعای سابقه مبارزاتی می کردند، یک تن از گزارشگران پورتال ابتکار به خرچ داده، ضمن طرح یک سوال مختصر خواست نظر آنانی را در زمینه جویا شود که سابقه مبارزاتی داشته موضعگیری شان در قبال همچو مسایلی می تواند خط فکری طیف وسیعی از هوادران و متعلقین جنبش چپ را در جهت درستی متاثر سازد. به همین سلسله، از نخستین کسی که پرسش به عمل آورده ایم، آقای "ش. آهنگر" است که در ذیل پرسش ما و پاسخ ایشان را تقدیم می داریم:
اداره پورتال AA-AA

فرد دوم: یکی از شخصیت های طراز اول جنبش ملی دموکراتیک
فرد سوم: مبارز نستوه آقای داکتر میر عبدالرحیم عزیز یک تن از متصدیان پورتال
فرد چهارم: داوود فیضی یک تن از فعالین جنبش انقلابی کشور
فرد پنجم: هیوادوال کابلی یک تن از مبارزان آگاه و اندیشمند جنبش انقلابی و همکار قلمی پورتال
فرد ششم: انسان آگاه و وطنخواه شاذ دپلوم انجنیر خلیل الله معروفی یک تن از متصدیان پورتال
فرد هفتم: احمد برومند یکی از فرزندان رنج و مبارزه و پاسدار خون شهدای به خون خفته جنبش انقلابی
فرد هشتم: نجیب ثاقب شاعر و نویسنده آزادیخواه و یک تن هوادران جنبش انقلابی افغانستان
فرد نهم: حکیم رضائی یک تن از فعالان جنبش انقلابی کشور
فرد دهم: نویسنده، شاعر، مترجم و مبارز آگاه و متعهد کشور لمبه

بعد از تعارفات معمولی:
سوال:
در این روزها با اعلام نام نویسی کاندیداهای انتخابات پارلمانی تب وکیل شدن بالا گرفته و عده زیادی، من جمله تنی چند از روشنفکرانی که سابق دم از مبارزه میزدند، نام ها و عکس های شان را در لیست کاندیداها به نمایش گذاشته اند. می خواهم نظر شما را در مورد انتخابات و به ویژه، در شرایط حاکم در افغانستان داشته باشیم.


دوستان عزیز، نخست اجازه بفرمایید بخاطر ابتکاری که به منظور افشا نمودن ماهیت اصلی انتخابات پوشالی رویدست گرفته اید، صمیمانه به شما تبریک بگویم و از تمام دوستانی که تا اکنون با نظرات بسیار ارزشمند شان در این پروسه سهم گرفته اند، ابراز سپاس نمایم.

این قلم در نوشته ی" ذوقزذگی و پوپولیزم حاکم در سیاست" که در سوم جون 2009 در پورتال رزمنده "افغانستان آزاد – آزاد افغانستان" نشر شده است، ضمن انتقاد از خود، در باره انتخابات پوشالی گفته بودم:
"چهار سال و اندی قبل، با خیالبافی "بد، بدتر و بدترین"، رفتیم بپای صندوق رای تا رئیس جمهوری برای رژیم پوشالی "انتخاب" کنیم و شرکت مان را هم این پا آن پا کرده، بر بنیاد اصول کلاسیکران "تیوریزه" کردیم و نقل قولی نبود که از آستین نکشیدیم تا ملامت روزگار نباشیم، بدون اینکه بدانیم که در چه نوع جامعه ای حضور داریم و آیا حق داریم زنجیر های اسارت را خود بر گلوگاه ما و خلق ما سفتر و محکمتر ببندیم."

و اینک جای بس خوشی است که این بحث، از محدوده چند قلم بیرون می شود و به یکی از بحث های کلیدی روشنفکران مبارز تبدیل شده و جبهه ضد انتخابات پوشالی – یا در کلیت ضد استعمارِ- روشنفکران مبارز وسعت بیشتر می یابد و سنگر فرسوده "چپ"، "روشنفکران" و "روشنگرانِ" را که در پلورالیزم اشغالگران برای فرمانروایانش اسفند دود می کنند و مثل بره های معصوم استعمار بپای صندوق های رای می روند، از بنیاد می لرزاند.

بحث شرکت در انتخابات پوشالی، مدتها قبل، بخاطر شرکت عده ای سرشناس در انتخابات پوشالی و حاضری دادن ایشان بپای یونس قانونی و همبزم شدن با سیاف و محقق و پیرم قل و راکتی و آری گفتن ایشان به استعمار چهل و دو کشور استعمارگر آغاز شد که با عکس العمل ذهنیت های توطئه جویانه "چپ" فرسوده روبرو شد.

دوستانی که این بحث را آغاز کردند، می دانستند که با دماغ های سرد و خجولی روبرو خواهند شد که پاسخی جز سوالات شعارگونه "تروریستی" (1) نخواهند شنید و می دانستند که با مشکل ترین و ناگوار ترین وظیفه روبرو هستند (2) و بایست این وظیفه را به آخر برسانند.
.....
و اما پاسخ به پرسش مطرح شده شما:
در کشوری که در هر کوچه اش خون از چکمه های استعمارگران می ریزد، در کشوری که آزادگی هنوز یک رویای بیش نیست، در کشوری که "دموکراسی" با قتل عام ارزگانی ها، کندهاری ها و کنری ها و لغمانی ها عجین می شود، در کشوری که "دموکراسی" در میان ضجه های زنان خوستی – که با سگ دریده می شوند – به داد و فریاد دیوانه وار جامعه مدنی، احزاب سرکاری، نهادهای حقوق بشری، فاشیست های مذهبی و "چپ" های مبتذل تبدیل می شود؛ یک روشنفکر انقلابی و مبارز چگونه می تواند، جزو این داد و فریاد های پوشالی باشد؟

انتخابات در کشوری که استقلال سیاسی اش در پایگاه های امپراتوری جهانی به اسارت رفته است، بیشتر از یک صد و چهل هزار ستمگر تا اکنون هزاران هموطن ما را نیست و نابود کرده اند و دولت پوشالی – مافیایی با همدستی و تبانی با این جلادان چیزی جز بدبختی هدیه نمی کنند، به شوخی بد مزه ای می ماند که فقط خوشباوران و لوده های سیاسی از آن لذت برده می توانند!!

کار برای برگزاری انتخابات پوشالی آغاز شده است و در این میان عده ای که ادعای مبارزه دارند و یا مربوط به سازمان های ظاهراً انقلابی اند، اینبار نیز – البته بدون ذکر نام حزب شان – کمر بسته اند تا در این پروسه استعماری شرکت کرده و در کنار سیاف، قانونی، قدریه یزدان پرست، نورزیه اتمر و سایر شیادان استعمار، به دموکراسی این جلادان لبیک گفته و استعمارزدگی شان را یکبار دیگر به اثبات برسانند.

این جمع که به غلط اکت استفاده از تضاد ها را می نمایند، یا نادان هستند و یا هم عمدی خود را به حماقت زده اند و یا هم زیر نام تضاد و استفاده از شرایط علنی، مصروف محکم کردن روابط بیشتر با کشورهای خاص استعمارگر هستند؛ ورنه هر انسانی با آگاهی نیمه سیاسی – ولی با وجدان انقلابی – می داند که ساخت و پاخت زیر پرچم استعمار - زیر هر نام و اصطلاح سیاسیی که باشد- خیانت به ارزش های استقلال طلبانه است.

در حال حاضر، تضاد عمده در کشور ما – تضاد خلق با جامعه جهانی (امپریالیزم) است- و تمام مجراهای مبارزاتی باید در خدمت مبارزه علیه استعمار قرار بگیرد، هر کسی که وسایل و ابزار مبارزاتی علیه استعمار را ترک و بعوض ابزار و وسایل استعماری را بخاطر "مبارزه برای مردم و افشا کردن دولت پوشالی" کار می گیرد، نه تنها که کوچکترین خدمتی به خلق کرده نمی تواند، بلکه خود نیز در کرسی خیانت به استقلال کشور و خدمت به دولت پوشالی و استعمار جهانی حرام می شود.

در انتخابات پوشالی دوره گذشته شورا های ولایتی و ولسی جرگه دیده شد که آنانی که خود را ولی و وصی مردم جا زده بودند، نه تنها که کوچکترین کاری برای مردم – که همانا تشریک در مبارزه ضد استعمار است – نکردند بلکه در وزارتخانه ها و ریاست ها و سفارت ها و موسسات و دفتر والی ها؛ بورس تحصیلی، پروژه، استخدام و واسطه گدایی کردند و چیزی بنام "استفاده از تضاد" از این عالیجنابان دیده و شنیده نشد.

و مبرهن و واضح است که اینبار نیز این "ولی ها و وصی ها مردم" که نام خدا تجربه کافی در خدمت به استعمار حاصل نموده اند، به تکدی و گدایی و رشوه ستانی بیشتر از دولت پوشالی مصروف خواهند بود و بیش از پیش از تربیون استعمار به سود استعمار عمل خواهند کرد.

اجازه بدهید در آخر از هاینریش هاینه، شاعر آلمانی برایتان بگویم که گفته بود: "کسی که با کتابسوزی آغاز کند کارش به آدمسوزی می کشد." و در کشور ما کسی که از پارلمان استعماری آغاز کند، کارش به مردمکشی می کشد.

تشکر.


(1) "می دانم که عوامفریبی ای که در این نوع ذهنیت توطئه جویانه وجود دارد غالباً در قالب سوالات شعارگونه "تروریستی" و از پیش متهم کننده ظاهر می شود مانند: چرا در این شرایط خاص؟ بطوری که پرسش ها مستقیماً از وجود یک "توطئه پیچیده" و خطر آن و "دست هائی که در نهان در کارند" حکایت می کنند و بدین وسیله راه را بر هر پرسش و کنکاشی می بندند، زمام گفتگو را به دست می گیرند و هر گونه تلاش را برای ادامه بحث با چماق خیانت متوقف کرده صداها را در گلو خفه می کنند." – صادق جلال العظم، سلمان رشدی و حقیقت در ادبیات، ص 7
(2) "از مشکل ترین و ناگوار ترین وظایف این حرفه {نقد} این است که در باره ی اشخاص سرشناس و یا حتی از آن بدتر، در باره ی آنهایی که در نظر آدم {منتقد}، بزرگ و معتبر هستند، نکاتی مطرح می شود که ناخوشایند جلوه می کنند." – فونتانه، نویسنده و منتقد آلمانی، شپیگل، نوامبر 1996

"بنیامین زافانیا" و وضعیت مسخره مدالگیران ما



ترجمه بسیار خوبی از آقای فرهاد ویار در پورتال رزمنده "افغانستان آزاد – آزاد افغانستان" توجم را جلب کرد. این ترجمه در شرایط خاص کشور ما که یخن کنی برای مدالگیری از اشغالگران حد و مرزی نمی شناسد و از راست گرفته تا "چپ" فرسوده و "مدنی" و "انجویی"؛ همه سرهای شان را بپای این مدالها خم می کنند و به قول زیبای بنیامین زافانیا در این بازار "خریده و فروخته می شوند"، اهمیت بسزایی دارد.
در پرتو همین اهمیت، تلاش می کنم در این نوشته کوتاه، بر چند پاراگراف نوشتۀ "من و مدال امپراتوری؟" بنیامین زافانیا مکث زودگذر داشته باشم و قسمت هایی از نوشته این هنرمند متعهد انگلیسی را با وضعیت مسخره مدال گیران ما به مقایسه بگیرم:

1. " صبح 13 نوامبر از خواب بیدار شدم و در فکر بودم که چطور می توان حکومت را سرنگون کرد و چه چیز را می توان جایگزین آن نمود و بعد دیدم خطی از دفتر صدراعظم رسیده است. در این خط نوشته شده بود:"صدراعظم از من خواسته است بطور کاملاً محرمانه به اطلاع تان برسانم که او در نظر دارد در مراسم اعطای نشان های افتخاری سال نو، نام شما را به ملکه تقدیم کند تا علیا حضرت التفات کرده و مراتب رضایت خود را برای انتصاب شما به عنوان عضو عالیمقام "او بی ای" ابراز فرمایند."
به من؟ فکر کردم، به من نشان امپراتوری بدهند؟ با خودم گفتم به دوزخ بروید. من هر زمانی کلمه"امپراتوری" را می شنوم عصبانی می شوم. این کلمه مرا به یاد آن می اندازد که چطور به مادرکلان های من تجاوز کردند و با پدرکلان های من با خشونت رفتار کردند.... اینکه ما برده متولد شدیم، بنابرین باید ممنون باشیم که اربابان دلسوز سفید پوست ما به ما آزادی داده اند... بنیامین زافانیا و نشان امپراتوری؟ - نه، هرگز آقای بلر! نه، هرگز خانم ملکه من عمیقاً ضد امپراتوری هستم."

و اما، مدالگیران ما چه؟
با دریغ و درد که مدالگیران ما چه از جنس راست و چه از جنس "چپ" با محض شنیدن این پیام که قرار است فلان کشور اشغالگر به ایشان مدال اعطا فرمایند، از خوشی شادی مرگک می شوند و حتی یکبار با خود تکرار نمی کنند که "ما و مدال اشغالگران؟"، عکس این، اگر به رادیو ها گوش بدهید و مجلاتی را مرور کنید؛ مدالگیران "چپ" به غیظ آمده و شعار می دهند که فلان و بهمان خانم پارلمانی لیاقت این مدال را نداشته و این مدال می باید به این یا آن خانم قهرمان حقوق بشر داده می شد و چانه زنی خانم پارلمانی به دفاع از لیاقتش برای دریافت این مدال، انسان را از شرم آب می کند.
این مدالگیران بی آزرم، هیچگاه، حتی در میان چند همصحبت شان نیز، فریاد نشدند که اشغالگران با مدال تان "به دوزخ بروید" و هیچگاه نگفتند که با شنیدن کلمات مدال، اشغالگر، اتحادیه اروپا، کنگره امریکا، وزیر خارجه ایتالیا، وزیر خارجه امریکا و عضو پارلمان این و یا آن کشور اشغالگر عصبانی می شنوند و این عبارات، تجاوز بر مادرکلانهای شان در خوست، کندهار، ارزگان، هلمند، کنر، شیندند و شکنجه پدرکلان های شان و قتل عام هزارن فرزند این سرزمین و بمباران مراسم عروسی آن بانوی حنادست را در ذهن شان تداعی می کنند.
مدالگیران ما به عوض این همه فریاد، خلق ما را به سراب می برند: مدالگیر راست، ممنون و سپاسگزار "اربابان دلسوز سفید پوستش" است که به بانوی عزیز آزادی اعطا فرموده اند تا در پارلمان و نهاد های مدنی سخن براند؛ ومدالگیر "چپ"، خطرناکتر از مدالگیر راست، از جلادان ما می خواهد که محکمه و محاکمه راه بیاندازد و ما "روشنفکران دموکرات و آزادیخواه" را بر کرسی استعمار نت و بولد کنند.
و اینجاست که نه مدالگیر راست و نه مدالگیر "چپ" هیچ کدام شهامت نیافتند که فریاد بزنند: نه، هرگز آقای برلسکونی! نه، هرگز خانم کلنتن، ما عمیقاً ضد اشغال هستیم. با مدال تان به دوزخ بروید!

2."این چیز امپراتوری قرار است برای خدمات من در ادبیات، به من داده شود... چرا نمی توانند یکی را به مبارزه من علیه راسیسزم بدهند؟ چطور است دادن یکی از آنها به من به خاطر همه نامه هایی که به زندانیانی نوشته ام که بی گناه در قفس هستند؟ من ممکن است جایزه ای را بپذیرم که به خاطر کارهای من در خدمت میلیون ها انسانی که علیه جنگ عراق بر پا خواستند، داده شود."

و مبرهن است که مدالگیران ما بخاطر خدمت به حقوق بشر استعماری، عدالت انتقالی استعماری، جامعه مدنی استعماری، پارلمان استعماری و دموکراسی استعماری مدال دریافت می کنند. این سینه چاکان مدال هرگز نمی توانند برای مبارزه شان علیه اشغال و استعمار از اشغالگران مدال دریافت کنند، می توانند؟ این مدالگیران نمی توانند بخاطر افشا بی چون و چرای جنایت های امریکا، ناتو، ایتالیا و اسپانیا که مردم ما را در بگرام و کندهار به زولانه بسته اند، مدال دریافت کنند، می توانند؟ آیا می توانند یکی از این "چیز" های اشغال را به خاطر بسیج کردن مردم شیندند علیه جنایت و قتل عام ایتالیا، دریافت کنند؟

نه! نه مدالگیر راست و نه هم مدال گیر "چپ"، هیچکدام تا هنوز برای چنین کاری مدال دریافت نکرده اند و این همه "چیز" ک های اشغال که تا اکنون هر دو طرف بدست آورده اند؛ بخاطر چرخیدن بر محور مشترک استعمار بوده است.

3." تعداد زیادی نویسندگان سیاه هستند که نشان امپراتوری را دوست دارند، در آنها این احساس را ایجاد می کند که موفق شده اند. وقتی برایشان مناسب باشد از مبارزه علیه طبقه حاکم و بهره کشی که می بینند بر ما تحمیل می شود، استقبال می کنند، ولی به کمپ بهره کشان می پیوندند. ورود به خانه بزرگ بابیلون که به نام قصر شناخته می شود به آسانی هوش از سر آنها می برد. برای آنها ملاقات ملکه و تعظیم در حضورش لحظه مهمی محسوب می شود."

مدالگیران ما نمونه بارزی این وضعیت و احساس هستند. ایشان هم هر گاه مدالی دریافت دارند، مجله های شان را با تیتر کلان تقدیرنامه های افتخاری آرایش می کنند و فضای وب سایت های شان را با این مدال ها پر کرده و اینجا و آنجا به تبلیغ آن می پردازند و "قلمچه" های شان آنرا موفقیت زن افغان نامیده و به مبارزین واقعی که علیه این "چیز" می نویسند، پیغور می دهند!
اما، در این میان مدال گیران "چپ" رند تر و هوشیارتر، ولی ویرانگرتر عمل می کنند. "وقتی برایشان مناسب باشد از مبارزه علیه طبقه حاکم {اشغالگران} و بهره کشی {استعمار}... استقبال می کنند، ولی به کمپ بهره کشان {اشغالگران} می پیوندند." ایشان گاه گاه از اشغال صحبت می کنند و تند و تیز می گویند؛ ولی هرگاه پای مدال کنگره امریکا، پارلمان اتحادیه اروپا، تقدیر وزیر خارجه ایتالیا، همدردی و همبستگی وزیر دفاع اسپانیا و ورود به کاخ سفید مطرح باشد، دیگر ایشان در کمپ اشغالگران هستند و با کف زدن های متواتر بدرقه می شوند. "ورود به خانه بزرگ بابلیون {پارلمان اتحادیه اروپا و کاخ سفید} که بنام قصر {سفید} شناخته می شود به آسانی هوش از سر آنها می برد. برای آنها ملاقات ملکه {معاون پارلمان اروپا} و تعظیم در حضورش لحظه مهمی محسوب می شود." و با کانگریس زنان امریکا و وزیر زنان اروپایی لبخند ساز می کنند و نشست با خلیلزاد را نیز غنیمت می شمرند.

4."برای من تکان دهنده بود که ببینم تعداد زیادی از نویسندگان همکار من وقتی ملکه در 9 جولای 2002 "روز ملاقات با نویسندگان" ترتیب داد، فرصت را غنیمت شمرده و برای رفتن به کاخ باکینگهام از جای پریدند:"من این کار را به خاطر مادرم کردم."، "من این کار را به خاطر بچه هایم کردم"، "من این کار را بخاطر مدرسه کردم"، "من این کار را به خاطر مردم کردم" و غیره."

و برای من تکان دهنده نیست وقتی از یک مدالگیر راست می شنوم که فرصت را غنیمت شمرده و به خاطر دموکراسی، جامعه مدنی، تقویت پارلمان استعماری، ایجاد میکانیزم صلح با طالبان، بحث در مورد سهمیه زنان در کابینه به کاخ سفید و سیاه و زرد و نیمه زرد و نارنجی رفته است. ولی حقا، برایم تکاندهنده است که از مدالگیران"چپ" می شنویم که "این کار را بخاطر مادران ستمدیده کرده اند"، "بخاطر سپانسر و تداوی فرزندان توده ها کرده اند"، "بخاطر انتظارگاه برای مردم بیچاره و پرورشگاه برای یتیمان کرده" و در نهایت " این کار را بخاطر مردم کرده اند"!! و از "تضاد میان دشمنان" سود برده اند!! و...

5." من هرگز ندیده ام که یکی از دریافت کننده گان نشان امپراتوری آشکارا از سلطنت انتقاد کند. آنها رسماً دوست هستند، و این است هدف اصلی پروژه متفاوت نظام امپراتوری. به ستاره های متفاوت راک، زنان موفق تاجر و سیاه هایی که مبارزه جو بوده اند، نشان امپراتوری می دهند تا این تصور را ایجاد کنند که همه را در بر می گیرد."

و درد جانکاه ما هم همین است. در اینجا نیز دریافت کنندگان مدال های امپراتوری جهانی و کشورهای مزدور هیچگاه به طور آشکار به جنایت های امپراتوری اعتراض نمی کنند و انها رسماً دوست همدیگر هستند و یکی به دیگری ابراز همدردی دارند و تعدادی هم به "انتقاد" رو آورده، در صدد اصلاح امپراتوری اند. مثلاً هیچ مدال گیری که از ایتالیا مدال و جایزه و افتخار شهروندی دریافت داشته است با صراحت بر جنایت های ایتالیا اعتراض نکرده است، هیچ مدال گیری که از اسپانیا مدال و جایزه دریافت داشته است، تا اکنون بر خیانت های این جانیان اعتراض شایسته نداشته است، هیچ کاندیدای جایزه حقوق بشر پارلمان اتحادیه اروپا تا هنوز بر نقش استعماری این اتحادیه انگشت نگذاشته است و فقط خواهان ایفا نقش مثبت این پارلمان بوده است و مدالگیرانی که از کنگره و در کل دولت اضلاع متحده امریکا جایزه، تصدیق نامه و مدال و نشان دریافت نموده است، به شکل مرگباری سکوت اختیار کرده و یا هم هفت سال بعد از اشغال به کشف اشغال رسیده اند!!
در کشور ما نیز استعمارگران جهانی به اخوانی، بنیادگرا، تکنوکرات، "چپ"، راست، سبز، "سرخ"، مدال میدهند تا این تصور را ایجاد کنند که چه "چپ" و چه راست، چه تکنوکرات و چه بنیادگرا همه و همه به استعمار ما تمکین نموده و به دموکراسی استعماری ما سر خم نموده اند و به این گونه همه را می توانند با مدال شان بخرند و دوباره آنانرا از طریق نهادهای مدنی، انجوها، احزاب سرکاری، پارلمان و... به فروش برسانند.


خریده شد و به فروش رسید

مدال های بزرگ هوشمندانه و پول و جایزه
دارد جان شعر سیاه را می گیرد
{دارد جان استقلال ما را می گیرد}
این سانسور و دیکتاتور ها نیست که هنر ما را میجوند
{این تنها پوشالی ها نیست که استقلال ما را میجوند}
حقه بازی ملاقات های شاهانه
{حقه بازی ملاقات های اشغالگرانه}
و تماس با جمع عالیمقام
{و تماس با جمع اشغالگران}
دارد خلاقیت را خفه می کند و قلب را می خورد
{دارد استقلال را خفه می کند و آزادی را می خورد}
اجداد ما باید در گور خود بچرخند
آن سیاهان فقیر که زمانی برده بودند باید حیران شوند
{آن نیاکانی که زمانی اسیر بودند باید حیران شوند}
چطور روح ما فروخته شد
و چک کنید استراتیژی ها ما را
امپراتوری پاتک میزند و دست تکان می دهد
{اشغالگران به تعظیم بر می خیزند و کف می زنند}
جنجگویان رام شده با سر خم رژه میروند
{مبارزان مدال گیر با سر خم مدال می گیرند}
وقتی آنچه را به آنها گفته اند انجام دادند
{وقتی اشغال را به سود ملت تیوریزه کردند}
آنوقت مدال های خود را می گیرند.



یادداشت: کروشه ها از منست.