۱۳۸۹ مرداد ۶, چهارشنبه

"بنیامین زافانیا" و وضعیت مسخره مدالگیران ما



ترجمه بسیار خوبی از آقای فرهاد ویار در پورتال رزمنده "افغانستان آزاد – آزاد افغانستان" توجم را جلب کرد. این ترجمه در شرایط خاص کشور ما که یخن کنی برای مدالگیری از اشغالگران حد و مرزی نمی شناسد و از راست گرفته تا "چپ" فرسوده و "مدنی" و "انجویی"؛ همه سرهای شان را بپای این مدالها خم می کنند و به قول زیبای بنیامین زافانیا در این بازار "خریده و فروخته می شوند"، اهمیت بسزایی دارد.
در پرتو همین اهمیت، تلاش می کنم در این نوشته کوتاه، بر چند پاراگراف نوشتۀ "من و مدال امپراتوری؟" بنیامین زافانیا مکث زودگذر داشته باشم و قسمت هایی از نوشته این هنرمند متعهد انگلیسی را با وضعیت مسخره مدال گیران ما به مقایسه بگیرم:

1. " صبح 13 نوامبر از خواب بیدار شدم و در فکر بودم که چطور می توان حکومت را سرنگون کرد و چه چیز را می توان جایگزین آن نمود و بعد دیدم خطی از دفتر صدراعظم رسیده است. در این خط نوشته شده بود:"صدراعظم از من خواسته است بطور کاملاً محرمانه به اطلاع تان برسانم که او در نظر دارد در مراسم اعطای نشان های افتخاری سال نو، نام شما را به ملکه تقدیم کند تا علیا حضرت التفات کرده و مراتب رضایت خود را برای انتصاب شما به عنوان عضو عالیمقام "او بی ای" ابراز فرمایند."
به من؟ فکر کردم، به من نشان امپراتوری بدهند؟ با خودم گفتم به دوزخ بروید. من هر زمانی کلمه"امپراتوری" را می شنوم عصبانی می شوم. این کلمه مرا به یاد آن می اندازد که چطور به مادرکلان های من تجاوز کردند و با پدرکلان های من با خشونت رفتار کردند.... اینکه ما برده متولد شدیم، بنابرین باید ممنون باشیم که اربابان دلسوز سفید پوست ما به ما آزادی داده اند... بنیامین زافانیا و نشان امپراتوری؟ - نه، هرگز آقای بلر! نه، هرگز خانم ملکه من عمیقاً ضد امپراتوری هستم."

و اما، مدالگیران ما چه؟
با دریغ و درد که مدالگیران ما چه از جنس راست و چه از جنس "چپ" با محض شنیدن این پیام که قرار است فلان کشور اشغالگر به ایشان مدال اعطا فرمایند، از خوشی شادی مرگک می شوند و حتی یکبار با خود تکرار نمی کنند که "ما و مدال اشغالگران؟"، عکس این، اگر به رادیو ها گوش بدهید و مجلاتی را مرور کنید؛ مدالگیران "چپ" به غیظ آمده و شعار می دهند که فلان و بهمان خانم پارلمانی لیاقت این مدال را نداشته و این مدال می باید به این یا آن خانم قهرمان حقوق بشر داده می شد و چانه زنی خانم پارلمانی به دفاع از لیاقتش برای دریافت این مدال، انسان را از شرم آب می کند.
این مدالگیران بی آزرم، هیچگاه، حتی در میان چند همصحبت شان نیز، فریاد نشدند که اشغالگران با مدال تان "به دوزخ بروید" و هیچگاه نگفتند که با شنیدن کلمات مدال، اشغالگر، اتحادیه اروپا، کنگره امریکا، وزیر خارجه ایتالیا، وزیر خارجه امریکا و عضو پارلمان این و یا آن کشور اشغالگر عصبانی می شنوند و این عبارات، تجاوز بر مادرکلانهای شان در خوست، کندهار، ارزگان، هلمند، کنر، شیندند و شکنجه پدرکلان های شان و قتل عام هزارن فرزند این سرزمین و بمباران مراسم عروسی آن بانوی حنادست را در ذهن شان تداعی می کنند.
مدالگیران ما به عوض این همه فریاد، خلق ما را به سراب می برند: مدالگیر راست، ممنون و سپاسگزار "اربابان دلسوز سفید پوستش" است که به بانوی عزیز آزادی اعطا فرموده اند تا در پارلمان و نهاد های مدنی سخن براند؛ ومدالگیر "چپ"، خطرناکتر از مدالگیر راست، از جلادان ما می خواهد که محکمه و محاکمه راه بیاندازد و ما "روشنفکران دموکرات و آزادیخواه" را بر کرسی استعمار نت و بولد کنند.
و اینجاست که نه مدالگیر راست و نه مدالگیر "چپ" هیچ کدام شهامت نیافتند که فریاد بزنند: نه، هرگز آقای برلسکونی! نه، هرگز خانم کلنتن، ما عمیقاً ضد اشغال هستیم. با مدال تان به دوزخ بروید!

2."این چیز امپراتوری قرار است برای خدمات من در ادبیات، به من داده شود... چرا نمی توانند یکی را به مبارزه من علیه راسیسزم بدهند؟ چطور است دادن یکی از آنها به من به خاطر همه نامه هایی که به زندانیانی نوشته ام که بی گناه در قفس هستند؟ من ممکن است جایزه ای را بپذیرم که به خاطر کارهای من در خدمت میلیون ها انسانی که علیه جنگ عراق بر پا خواستند، داده شود."

و مبرهن است که مدالگیران ما بخاطر خدمت به حقوق بشر استعماری، عدالت انتقالی استعماری، جامعه مدنی استعماری، پارلمان استعماری و دموکراسی استعماری مدال دریافت می کنند. این سینه چاکان مدال هرگز نمی توانند برای مبارزه شان علیه اشغال و استعمار از اشغالگران مدال دریافت کنند، می توانند؟ این مدالگیران نمی توانند بخاطر افشا بی چون و چرای جنایت های امریکا، ناتو، ایتالیا و اسپانیا که مردم ما را در بگرام و کندهار به زولانه بسته اند، مدال دریافت کنند، می توانند؟ آیا می توانند یکی از این "چیز" های اشغال را به خاطر بسیج کردن مردم شیندند علیه جنایت و قتل عام ایتالیا، دریافت کنند؟

نه! نه مدالگیر راست و نه هم مدال گیر "چپ"، هیچکدام تا هنوز برای چنین کاری مدال دریافت نکرده اند و این همه "چیز" ک های اشغال که تا اکنون هر دو طرف بدست آورده اند؛ بخاطر چرخیدن بر محور مشترک استعمار بوده است.

3." تعداد زیادی نویسندگان سیاه هستند که نشان امپراتوری را دوست دارند، در آنها این احساس را ایجاد می کند که موفق شده اند. وقتی برایشان مناسب باشد از مبارزه علیه طبقه حاکم و بهره کشی که می بینند بر ما تحمیل می شود، استقبال می کنند، ولی به کمپ بهره کشان می پیوندند. ورود به خانه بزرگ بابیلون که به نام قصر شناخته می شود به آسانی هوش از سر آنها می برد. برای آنها ملاقات ملکه و تعظیم در حضورش لحظه مهمی محسوب می شود."

مدالگیران ما نمونه بارزی این وضعیت و احساس هستند. ایشان هم هر گاه مدالی دریافت دارند، مجله های شان را با تیتر کلان تقدیرنامه های افتخاری آرایش می کنند و فضای وب سایت های شان را با این مدال ها پر کرده و اینجا و آنجا به تبلیغ آن می پردازند و "قلمچه" های شان آنرا موفقیت زن افغان نامیده و به مبارزین واقعی که علیه این "چیز" می نویسند، پیغور می دهند!
اما، در این میان مدال گیران "چپ" رند تر و هوشیارتر، ولی ویرانگرتر عمل می کنند. "وقتی برایشان مناسب باشد از مبارزه علیه طبقه حاکم {اشغالگران} و بهره کشی {استعمار}... استقبال می کنند، ولی به کمپ بهره کشان {اشغالگران} می پیوندند." ایشان گاه گاه از اشغال صحبت می کنند و تند و تیز می گویند؛ ولی هرگاه پای مدال کنگره امریکا، پارلمان اتحادیه اروپا، تقدیر وزیر خارجه ایتالیا، همدردی و همبستگی وزیر دفاع اسپانیا و ورود به کاخ سفید مطرح باشد، دیگر ایشان در کمپ اشغالگران هستند و با کف زدن های متواتر بدرقه می شوند. "ورود به خانه بزرگ بابلیون {پارلمان اتحادیه اروپا و کاخ سفید} که بنام قصر {سفید} شناخته می شود به آسانی هوش از سر آنها می برد. برای آنها ملاقات ملکه {معاون پارلمان اروپا} و تعظیم در حضورش لحظه مهمی محسوب می شود." و با کانگریس زنان امریکا و وزیر زنان اروپایی لبخند ساز می کنند و نشست با خلیلزاد را نیز غنیمت می شمرند.

4."برای من تکان دهنده بود که ببینم تعداد زیادی از نویسندگان همکار من وقتی ملکه در 9 جولای 2002 "روز ملاقات با نویسندگان" ترتیب داد، فرصت را غنیمت شمرده و برای رفتن به کاخ باکینگهام از جای پریدند:"من این کار را به خاطر مادرم کردم."، "من این کار را به خاطر بچه هایم کردم"، "من این کار را بخاطر مدرسه کردم"، "من این کار را به خاطر مردم کردم" و غیره."

و برای من تکان دهنده نیست وقتی از یک مدالگیر راست می شنوم که فرصت را غنیمت شمرده و به خاطر دموکراسی، جامعه مدنی، تقویت پارلمان استعماری، ایجاد میکانیزم صلح با طالبان، بحث در مورد سهمیه زنان در کابینه به کاخ سفید و سیاه و زرد و نیمه زرد و نارنجی رفته است. ولی حقا، برایم تکاندهنده است که از مدالگیران"چپ" می شنویم که "این کار را بخاطر مادران ستمدیده کرده اند"، "بخاطر سپانسر و تداوی فرزندان توده ها کرده اند"، "بخاطر انتظارگاه برای مردم بیچاره و پرورشگاه برای یتیمان کرده" و در نهایت " این کار را بخاطر مردم کرده اند"!! و از "تضاد میان دشمنان" سود برده اند!! و...

5." من هرگز ندیده ام که یکی از دریافت کننده گان نشان امپراتوری آشکارا از سلطنت انتقاد کند. آنها رسماً دوست هستند، و این است هدف اصلی پروژه متفاوت نظام امپراتوری. به ستاره های متفاوت راک، زنان موفق تاجر و سیاه هایی که مبارزه جو بوده اند، نشان امپراتوری می دهند تا این تصور را ایجاد کنند که همه را در بر می گیرد."

و درد جانکاه ما هم همین است. در اینجا نیز دریافت کنندگان مدال های امپراتوری جهانی و کشورهای مزدور هیچگاه به طور آشکار به جنایت های امپراتوری اعتراض نمی کنند و انها رسماً دوست همدیگر هستند و یکی به دیگری ابراز همدردی دارند و تعدادی هم به "انتقاد" رو آورده، در صدد اصلاح امپراتوری اند. مثلاً هیچ مدال گیری که از ایتالیا مدال و جایزه و افتخار شهروندی دریافت داشته است با صراحت بر جنایت های ایتالیا اعتراض نکرده است، هیچ مدال گیری که از اسپانیا مدال و جایزه دریافت داشته است، تا اکنون بر خیانت های این جانیان اعتراض شایسته نداشته است، هیچ کاندیدای جایزه حقوق بشر پارلمان اتحادیه اروپا تا هنوز بر نقش استعماری این اتحادیه انگشت نگذاشته است و فقط خواهان ایفا نقش مثبت این پارلمان بوده است و مدالگیرانی که از کنگره و در کل دولت اضلاع متحده امریکا جایزه، تصدیق نامه و مدال و نشان دریافت نموده است، به شکل مرگباری سکوت اختیار کرده و یا هم هفت سال بعد از اشغال به کشف اشغال رسیده اند!!
در کشور ما نیز استعمارگران جهانی به اخوانی، بنیادگرا، تکنوکرات، "چپ"، راست، سبز، "سرخ"، مدال میدهند تا این تصور را ایجاد کنند که چه "چپ" و چه راست، چه تکنوکرات و چه بنیادگرا همه و همه به استعمار ما تمکین نموده و به دموکراسی استعماری ما سر خم نموده اند و به این گونه همه را می توانند با مدال شان بخرند و دوباره آنانرا از طریق نهادهای مدنی، انجوها، احزاب سرکاری، پارلمان و... به فروش برسانند.


خریده شد و به فروش رسید

مدال های بزرگ هوشمندانه و پول و جایزه
دارد جان شعر سیاه را می گیرد
{دارد جان استقلال ما را می گیرد}
این سانسور و دیکتاتور ها نیست که هنر ما را میجوند
{این تنها پوشالی ها نیست که استقلال ما را میجوند}
حقه بازی ملاقات های شاهانه
{حقه بازی ملاقات های اشغالگرانه}
و تماس با جمع عالیمقام
{و تماس با جمع اشغالگران}
دارد خلاقیت را خفه می کند و قلب را می خورد
{دارد استقلال را خفه می کند و آزادی را می خورد}
اجداد ما باید در گور خود بچرخند
آن سیاهان فقیر که زمانی برده بودند باید حیران شوند
{آن نیاکانی که زمانی اسیر بودند باید حیران شوند}
چطور روح ما فروخته شد
و چک کنید استراتیژی ها ما را
امپراتوری پاتک میزند و دست تکان می دهد
{اشغالگران به تعظیم بر می خیزند و کف می زنند}
جنجگویان رام شده با سر خم رژه میروند
{مبارزان مدال گیر با سر خم مدال می گیرند}
وقتی آنچه را به آنها گفته اند انجام دادند
{وقتی اشغال را به سود ملت تیوریزه کردند}
آنوقت مدال های خود را می گیرند.



یادداشت: کروشه ها از منست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر