۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

شبانه های من (3)


انتخابات، ارزشی که سالهای سال انتظارش را بردیم؛ ولی با درد و دریغ که یک هوس بی جا و بی فایده ای بود. ارزشی که شاید ما شایسته اش نیستیم؟!

سالها با قلقله دموکراسی تشکیلاتی در تشکلات و سازمان ها و گروه ها و دسته ها در دیکتاتوری بسر بردیم. دموکراسی گفتیم و شنیدیم و خواندیم، ولی ....

ولی چیزی بنام دموکراسی تشکیلاتی، انتخاب و انتخابات ندیدیم و زندگی سیاسی ما با آن پیوند نخورد و روزگار بهانه ای بود که همه کاسه و کوزه بر فرق آن شکست و عده ای خود انتخاب شده، سالها فرمان راندند و فرمان راندند و فرمان و دریغا که چه بد و بد فرمان راندند!

امروز پس از گذشت سالها وقتیکه "بورژواترین دموکراسی" را می بینم، خنده ام می گیرد؛ خنده ای توام با درد و تاسف مرگبار. زیرا آن گذشته سالها در پاسخ به این پرسش که چه نوع دموکراسی می خواهیم، شنیده بودم: بورژواترین دموکراسی. این پاسخ پرسشی بود که خود ما با آن غریب و بیگانه بودیم و نه دموکراسی تشکیلاتی داشتیم، نه هم آزادی بیان و نه هم آزادی فکر و کلاً دموکراسی تشکیلاتی به حرامزاده سیاسیی می ماند که مورد نفرین فرماندهان قرار داشت. وقتیکه کسی بدون دموکراسی و انتخاب و انتخابات رهبر و فرمانده شده بتواند، حقا که دموکراسی را باید نفرین و مسخره کند!!

و از همه مضحکتر اینکه وقتی خود ما دموکراسی، انتخاب و انتخابات نداشتیم، در مورد نوعیت دموکراسی که فرماندهان برای توده ها می خواهند وسوسه داشتیم!!

و اینک، امشب، در این شبانه، "بورژواترین دموکراسی" را می بینم: حامد کرزی از انتخابات و دموکراسی و حق مردم سخن می گوید و جان کیری از سناتوران مشهور کانگریس امریکا، کارل ایکنبری سفیر ایالات متحده امریکا، مارک سیدویل سفیر بریتانیه و کای ایده نماینده خاص ملل متحد با سر شوراندن و تاکید های متواتر او را همراهی می کنند و در عین زمان صدای بمب و انفجار و غرش هیلکوپترهای امپراتوری جهانی بر فضای کشور من هر لحظه جنایت می زاید - شاید این بورژواترین دموکراسی زمان باشد!!

کرزی پس از روزها جنجال و امر و نهی با چهره کبود و گرفته دور دوم انتخابات را می پذیرد و اوباما و گوردن براون و سرکوزی از صداقت او تشکر نموده و از پختگی سیاسی او سخن و سخن میزنند - شاید این بورژواترین دموکراسی زمان باشد!!

بورژواترین دموکراسی و بورژواترین انتخابات در کشوری که بیشتر از 90000 چکمه پوش "دموکرات"، می کشند و بمب می ریزند و میله تفنگ بر قلب کودکان نشانه میروند....

شاید همان بورژواترین دموکراسی که سالها قبل شنیده بودم، همین باشد؟!

تا یک شبانه دیگر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر