۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

ذوقزدگی و پوپولیزم حاکم در سیاست



انسان به مثابه موجود اجتماعی – سیاسی منطقا نمی تواند بر خط "بی تفاوتی سیاسی" حرکت کند، چون این خط خود نوع ابزار ایدئولوژیکی است در دست عده ای که می خواهند وضع را آنگونه که هست، حفظ نمایند و از آن بسود خود و ایدئولوژی طبقاتی شان بهره برداری نمایند.

از اینرو ما نیز نمی توانیم بر خط "بی تفاوتی سیاسی" حرکت کنیم و ناگزیر باید در جبهه ای قرار بگیریم. ولی گاه دوری و اجتناب از خط "بی تفاوتی سیاسی" سبب می شود تا زیر شعار های پوپولیستی بخزیم و ذوقزده، یا به خاطر وابستگی های"تشکیلاتی" و یا هم به خاطر ناچاری کودکانه و خودفریبی سیاسی، به طرح و سیاستی تن بدهیم که ناگزیر تا آخر عمر بار وجدانی آنرا به دوش بکشیم.

شعار پوپولیستی و حیله گرانه گزینش میان "بد، بدتر و بدترین"؛ مدتهاست به عادت شماری از ما تبدیل شده است و این عادت آنقدر دردناک در زندگی سیاسی ما جا باز کرده است که ما را به مجسمه های سیاسی بازار سیاه پوپولیزم ویرانگر تبدیل کرده و جز اینکه به استعمار و ارتجاع خدمتی کرده باشیم، چیزی دیگری نکرده ایم.

بحث بر ذوقزدگی و پوپولیزم حاکم در سیاست است و من خود یکی از قربانیان این دو بیماری خبیث بوده ام. شیفتگی و ذوقزدگی برای دموکراسی بنجلی غرب از یکسو و سیاست حاکم پوپولیستی از سوی دیگر، راه های هرزه ای بود که چهار سال و اندی قبل طی کردم و بارها زجر وجدانی آنرا کشیده و می کشم.

چهار سال و اندی قبل، با خیالبافی بد، بدتر و بدترین، رفتیم بپای صندوق های رای تا رییس جمهوری برای رژیم پوشالی "انتخاب" کنیم و شرکت مان را هم این پا آن پا کرده، بر بنیاد اصول کلاسیکران "تیوریزه" کردیم و نقل قولی نبود که از آستین نکشیدیم تا ملامت روزگار نباشیم، بدون اینکه بدانیم که در چه نوع جامعه ای حضور داریم و آیا حق داریم زنجیر های اسارت را خود بر گلوگاه ما و خلق ما سفتر و محکمتر ببندیم.

همه ی ما روشنفکران حیله گری بودیم که در مورد عین روند در جامعه ای دیگری (عراق) فضل فروشی های کاسبکارانه می کردیم در حالیکه در کشور خود همین روند را در پله ترازو خود ساخته "بد و بدتر و بدترین" وزن کرده، خود را تبرئه و انگشت ها را سیاه و اکثریت ما بپای صندوق های کرزی شخصیت های مبارزاتی مان را سر بریدیم و رای پشت رای ریختیم و تبریک و تهنیت گفتیم و بعد هم کشف بزرگ ما را بنام شکست بنیادگرایان و پیروزی کرزی لگدی بر جنگسالاران اعلام داشتیم!!

اینکه، آنانیکه بر این راه هرزه رفتند به چه نتیجه ای رسیده اند به خود آنان ارتباط می گیرد ولی جا دارد من منحیث کسی که نباید بر این راه هرزه می رفتم ولی رفتم و دچار ذوقزدگی کودکانه شدم و در منجلاب پوپولیزم، ناخودآگاه به ارتجاع و استبداد و استعمار خدمت کردم، از خود در برابر خلق انتقاد کنم چون به اندازه یک رای، بارملامتی خدمت به استعمار را بدوش می کشم که بایست آنرا در پروسه مبارزاتی جبران نمایم.

البته این انتقاد از خود ناشی از آگاهی سیاسی و وضعیتی است که در چند سال گذشته توده های فقیر ما را بطور مداوم قربانی خود نموده است (من به این وضعیت اشاره ای نمی کنم، چون گفته اند چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است). اگر از یک سو به گفته دوست بزرگوار و مبارز آقای سید حسین موسوی نفس شرکت در انتخابات در یک جامعه مستعمراتی خدمت به استعمار و ارتجاع است از سوی دیگر روشنفکر، اگر بتوانیم خود را روشنفکر بگوییم، نباید آرمان های مردم را به خاطر ذوقزدگی و چک چک زدن برای ارتجاع و استعمار حرام نماید. وظیفه روشنفکر است که به حیث سکاندار جامعه، نقش روشنگرانه اش را ایفا نماید و به جای نوشتن نامه های آبکی به اوباما و کمپاین تبلیغاتی و هیاهو راه انداختن به این کاندیدا و آن کاندیدا و شکایتنامه های گندیده، نقش سازنده و تاریخی اش را در هدایت مردم به سوی حقیقت بازی نماید.

ساده و آسان است که خود را به کوری و کری زد، ذوقزده شد، به دامن این و آن گل ریخت و هیاهو راه انداخت ولی این کار با درنظرداشت واقعیت پوشالی انتخابات قبلی و کنونی و حقیقت مستعمراتی کشور ما فقط از آن خدمه استبداد ساخته است که به غلط کلمه روشنفکر را یدک می کشند و ما که همه به غلط خود را کمتر از ادوارد سعید، صادق جلال العظم، محمود درویش، فیض احمد فیض، تسلیمه نسرین، جوان بایز، عزیز نسین، طاهر بن جلون، شارون اولدوز و ... نمیدانیم، شایسته نیست در گنداب پلورالیزم واندومی و جیمز باندی غرق شویم و سگریت جلادان را روشن کنیم. از اینرو من به نوبه خود یکبار دیگر به خاطر رای دادن به خرمهره های کثیف استعمار (حامد، ضیا و کریم) در انتخابات قبلی و شرکت در انتخابات پوشالی از خود انتقاد می کنم و از مردم و توده های زحمتکشم به خاطر این خبط سیاسی پوزش می خواهم.

تا بعد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر