۱۳۸۸ خرداد ۲۶, سه‌شنبه

پرت و پلا گویی های لطیف پدرام


حیوانیت تبارگرایی در کشور ما به آن مرض مهلک مبدل شده است که روشنفكران ما را به عروسك هاي خيمه شب بازى تبديل كرده اند كه به دهل این و آن رقصیده و به بدترین نوع خیانت تن می دهند. اگر از یکسو شئونیزم برتر طلبانه حکام مستبد پشتون دمار از طبقات زحمتکش، چه پشتون و چه غیر پشتون، کشیده است؛ از سوی دیگر ناسیونالیزم بشدت مبتذل و تنگنظرانه چیزی برای انسان روزگار ما نمانده است. "روشنفکران" زمانی که از یک ایدئولوژی مترقی و پویا حرکت نکنند، یا به باتلاق شئونیزم برترطلبانه کثیف می افتند و یا هم در منجلاب چتل ناسیونالیزم تنگنظرانه تا فرق غرق می شوند.
در کشور ما اگر از یک سو شئونیست هایی از جنس احدی و اتمر برای حفظ منافع طبقه شان بر گرده مردم پشتون سوار اند و رمه قلمچه ها، شئونیزم این موجودات را تیوریزه می کنند، از سو دیگر لطیف پدرام، پرتو نادری، زریاب و... با یاران جهادی شان از جنس دوستم و عطا حاضر اند برای ناسیونالیزم به شدت چتل شان بر دست هر جنایتکاری بوسه زنند و جبین بر سفارت آخوندی بمالند.
در این میان پدرام که از قلمچه های مشهور خیانت در کشور ما به شمار میرود و همیشه در رکاب خیانت بدمستی کرده است، شب و روز در تلاش است تا "قیام" پوشالی های فرهنگی همتبارش را بر ضد پشتون ها سامان دهد. او هیچ فرصتی را از دست نمی دهد و با مسخره کردن ملیت پشتون عقده های ستم ملی اش را فرو می نشاند. در این اواخر این قلمچه بر شاه انقلابی کشور ما تاخته است و در حد شخصیت ضعیف خودش روده درازی کرده است.
پدرام در نشستی که در یکی از هوتل های کابل برگزار شده بود امان الله خان را اشغالگر دانست و خواهان محو کامل پشتون های شمال شد و بعد در مصاحبه اش با رادیوی پیام زن این شاه انقلابی و مترقی کشور ما را خاین نامید. گرچه پدرام در این مصاحبه نمی پذیرد که به شخصیت امان الله خان توهین کرده باشد. ولی بنده که در جریان یکی از کنفرانس های کاندیدان ریاست جمهوری(لطیف پدرام، قاسمیار و دبیر) حضور داشتم، دبیر با تمسخر پشتون ها را در حد شخصیت لومپنانه اش به تحقیر گرفت و گفت که پشتون ها یهود هستند و از اسراییل آمده اند و باید دوباره برگردند. منتظر بودم که پدرام و قاسیمار حتماً به این لومپن برخورد می کنند ولی این دو را شادی مرگک فرا گرفت و قهقه شادی سر دادند که با مخالفت یکی از روزنامه نگاران معتبر ما داد نورانی روبرو شدند.
من در این نوشته فقط بر مصاحبه پدرام با رادیوی پیام زن مکث می کنم. پدرام در این مصاحبه از شخصیت شاه انقلابی و مترقی چنین جمعبندی می کند: شاه امان الله مجموعه از خیانت ها و خدمت هاست. ولی او در این زمینه صادق نیست، زیرا روح و روان ستمی او حکم می کند که شاه امان الله به زعم او یک خاین است تا خدمتگزار. او تلاش می ورزد با ذکر کارنامه های سیاه امیر حبیب الله خان که هیچ ربطی به شاه جوان ندارد، به تحقیر شخصیت امان الله خان بپردازد، ولی فراموش می کند که این امان الله خان بود که زیر فرمان قتل پدر مستبدش امضا گذاشت، چیزی که تاریخ کشور ما نظیر آنرا بیاد ندارد. او بر امان الله خان می تازد چون همتبارش نیست ولی محمد ولی خان دروازی را که از همرزمان صدیق امان الله خان بود قهرمانش می سازد، زیرا همتبارش است، ولی ای کاش این یار دوستم، نام جاویدانه محمد ولی خان دروازی را با این پرت و پلا گویی ها آلوده نمی کرد!
نویسنده پست مدرنیست ما که یکباره تا حد پست بردگیسم سقوط می کند و کارنامه های سیاه خیانت در دامن دارد، چگونه به خود حق می دهد که انسان مترقی را خاین بنامد. پدرام که خود در "حقیقت انقلاب ثور" جنایات و خیانت های حزب دموکراتیک را با ظاهر طنین یکجا تیوریزه می کرد، چرا باید حق داشته باشد برامان الله خان بتازد؟ پدرام که بعدها در رکاب مسعود مویه و ناله کرد، چرا شاه انقلابی را مجرم بگوید؟ چرا انسانی که بردگی را لغو کرد، تحصیل را اجباری ساخت، افغانستان را بسوی مدرنیزم سوق داد، استقلال کشور را بدست آورد، در راستای وحدت ملی تلاش ورزید، زمینه رشد زنان محروم کشور را قسماًٌ فراهم ساخت، از سوی کسی توهین شود که تا هنوز در گلیم، گلیم جمع بدنام می لولد؟؟
یک خاینی که قتل دو میلیون افغان را تیوریزه می کرده است، کشتار 65000 کابلی را چونه پاشی می کرده است و اکنون در کنام بدنام ترین شخص کشور ما دوستم می چرد و فدرالیسم نشخوار می کند، حق ندارد بر امان الله خانی که حتی میلیونم این موجودات، خیانت چه که اشتباه نکرده است، بتازد و او را خاین بنامد. مروری بر مقایسه کارکردهای بادران پدرام و امان الله خان نشان می دهد که کی خاین است، پدرام و بادارانش یا شاه انقلابی و مترقی ما؟
در بخش اجتماعی: خرید و فروش غلام و کنیز ممنوع اعلام گشت، بیگاری از بین رفت؛ معارف گسترش یافت؛ شفاخانه های ملکی، نظامی و مستوارت در پایتخت و ولایات تاسیس شدند؛ تمدید خط تلفن و تلگراف در پایتخت و ولایات در نظر گرفته شد؛ پلان تاسیس خط آهن به سوری گذاشته شد، سناتوریمی در پغمان ساخته شد؛ معاش عساکر از دوازده روپیه به بیست روپیه ارتقا یافت و...
در بخش اقتصادی: مالیه جنسی به نقدی مبدل گشت؛ تکس های متعدد پیشه وران ملغی گشتند؛ محاکم شرعی معاملات گمرکی بوجود آمدند؛ شرکت های تجارتی متعددی مثل موتر، ادویه ، رفقای افغان، اتحاد افغان، قمر، ضیا و جرمنی تاسیس گردیدند؛ موسسات تجاری دولتی امانی و ثمر نیز به کار آغاز کردند؛ استیشن های برق در پغمان، جلال آباد و کندهار زیر کار رفتند؛ فابریکه های چرم، سمنت، باروت و گوگرد فعال شده صاحب برق گردیدند؛ کارخانه های ترمیم موتر، پرزه سازی، صابون سازی، عطریات، نختایی، پارچه بافی، نجاری، یخ سازی، پنیر و روغن کشی در کندهار، هرات و مزار تاسیس گردیدند؛ فابریکه های قند سازی، نساجی نخی و جیم، دکمه سازی، حفظ میوه، مسکه و پنیرسازی، آب کشی و تیل خاک کشی جهت تاسیس در نظر گرفته شدند؛ بند آب غازی و بند سراج غزنی تکمیل شدند؛ معادن لاجورد بدخشان، نفت هرات، تاسیس فابریکه ذوب آهن و انکشاف معادن آهن، زغال، گوگرد، سرب و احجار دیگر جهت تاسیس و استخراج فنی در نظر گرفته شدند؛ برای تنظیم و ادراه جنگلات پکتیا، اسمار و نورستان تعمیم نسل قره قل و ترقی پیله وری پلانی طرح شد؛ در کابل نمایشگاه صنایع ملی دایر و لباس از پارچه های وطنی برای مامورین دولت اجباری گردید و عاید دولت از هشتاد میلیون روپیه به یک صد و هشتاد میلیون روپیه بالا رفت.
در بخش فرهنگی: تحصیل تا صنف ششم اجباری قرار داده شد؛ علاوه به لیسه حبیبیه لیسه های امان و امانی نیز با استادان ورزیده خارجی تاسیس گردید؛ شانزده مکتب رشدیه در کابل و ولایات بوجود آمدند؛ علاوتا مکاتب پولیس، موزیک، قالین بافی، زراعت، تدبیر منزل، طبیه و مستورات با بیش از 322 مکتب ابتداییه در سرتاسر کشور تاسیس گردیدند؛ تعدادی از محصلان به خارج اعزام شدند؛ کتابخانه ملی در کابل تاسیس شد، سینمای در کابل و تئاتری در پغمان ساخته شد؛ 15 نشریه آزاد و دولتی به شکل روزنامه و هفته نامه آغاز به نشر نمودند؛ نقش زنان به عنوان نیمی از اجتماع جدا مورد توجه قرار گرفت؛ شخص ملکه ثریا در یکی از کورس های سواد آموزی زنان درس می داد؛ دختران جهت تحصیل به خارج اعزام شدند و در فعالیت های فرهنگی نقش موثری ایفا نمودند.
در بخش اداری: قانون اساسی افغانستان تصویب و اساس دولت بر سه قوه قرار داده شد؛ در کنار قانون اساسی 26 اصولنامه دیگر تصویب گردید؛ دولت مرکزی با 9 واحد اداری ممثل اصلی قدرت به حساب آمده و احکام آن در واحد های دیگر جدا قابل اجرا بود. قوای عسکری به شکل عصری بنا گذاشته شد؛ قوای هوایی با 11 طیاره عرض اندام نمود و از طریق مراکز تعلیمی و مکتب حربیه به تعلیم و تحصیل جوانان جهت بلند بردن سویه ی نظامی شان رسیدگی صورت گرفت.
اما باداران آقای پدرام چه کردند؟
در بخش اجتماعی: خونین نمودن تضاد های ملیتی، مذهبی، سمتی، لسانی و تخم نفاق کاشتن بین ملیت های برادر افغانستان؛ مهاجرت بیش از یک میلیون نفر دیگر و بیجا کردن ده ها هزار فامیل در داخل کشور؛ غصب زمین، املاک و دارایی های اقلیت هایی که در ساحه نفوذ قومندانان حاکم قرار داشتند؛ ویران نمودن کامل پایتخت با قتل 65 هزار نفر و چپاول تمام دارایی های مردم و دستبردبه ناموس زنان، پاتک اندازی راه های عمومی واخذ جریمه، زور پولی، عشر و غیره؛ از بین بردن 80 در صد مراکز صحی و تعلیماتی و کتاب سوزی های بی نظیر تاریخ؛ پیدایش صد ها هزار بیوه، یتیم و گدا؛ زرع و قاچاق بیش از نیمی از مواد مخدر جهان؛ مساعد نمودن زمینه به قدرت رسیدن سیاه ترین نیروی تاریخ یعنی طالبان و...
در بخش اقتصادی: در ین بخش چند مورد را با محاسبات تقریبی ای که صورت گرفته است بطور نمونه می آوریم:
برق: چپاول ترانسفارمرها، ستشن ها، سب استیشن ها، کیبل ها، ماشین های مونتاژ و غیره ملحقات آن به ارزش 57 میلیون دالر امریکایی که بازسازی آن 20 برابر ارزش مصرفی بیشتری را تقاضا می نماید. مخابرات: چپاول و تاراج لین ها، سویچبوردها، چینل ها، ماشین های اتومات، جنراتورها، رادیو ریلی ها، تیلکس ها، عراده جات، ستلایت ها، امکانات مرکز تربیوی، تعمیر های پستی و غیره به ارزش 255 میلون دالر امریکایی که باز هم اعمار مجدد شان حداقل 20 برابر مصرف بر می دارد.
کارخانجات:چپاول و غارت سیلوی کابل، پشیمنه بافی، ترکانی، کارخانجات جنگلک، فلز گری، رنگ و مواد کیمیاوی سازی، کشمش پاکی، کارتن سازی، پلاستیک و اسفنج سازی، الکول سازی، یخ سازی، گوگرد سازی، جراب بافی، جاکت بافی، بوت آهو، مسلخ و ده ها کارخانه خورد و بزرگ دیگر به ارزش بیشتر از 500 میلیون دالر که باز هم اعمار مجدد شان حداقل 20 برابر مصرف بر می دارد.
معادن و صنایع: چپاول و غارت دستگاه های برمه، کمپریسورها، وسایل نقلیه، لابراتوار های بزرگ، لابراتوار های محلی و غیره که مجموع خسارات تنها در مرکز به 1400 میلیون دالر امریکایی می رسد.
جنگلات: قطع جنگلات و قاچاق آن به طور متمادی در کنر و نورستان جریان دارد که 40 در صد جنگلات بکلی از بین رفته و روزانه حداقل 1700 متر مکعب چوب به پاکستان قاچاق می گردد. علاوتا معادن نورستان، پنجشیر و بدخشان به صورت غیر فنی به وسیله تفنگداران منفجر می گردند.
تعلیم و تربیه: چور، چپاول و تخریب تعمیر های مکاتب، چوکی، میز، لابراتوار، کتب درسی، مطابع دولتی با تمام لوازم آن، تعمیر های پوهنتون کابل و پولیتخنیک، لیلیه ها، زلزله سنج فاکولته انجنیری، سیستم های مراکز آبرسانی و برق، کتابخانه ها به ارزش بیشتر از 222 میلون دالر امریکایی که باز هم اعمار شان به 20 برابر مصرف ضرورت دارند.
علاوه به نمونه های بالا به ارزش میلیارد ها دالر ویرانی، چپاول و غارت شفاخانه ها، سینما ها، بانک ها، ادرات دولتی، وزارت خانه ها، هوتل های دولتی و شخصی، موزیم ه، کتابخانه ها، باغ وحش، پارکها و کارخانه جات بزرگ و کوچک خارج از کابل به اضافه سرک ها، پل ها، بند ها و نهر ها بوسیله نیرو های درگیر ویران و به غارت رفته اند که یک محاسبه غیر رسمی ارزش این خسارات را 130 میلیارد دالر امریکایی برآورد کرده و این مبلغ برای کشوری مثل افغانستان چه که برای کشورهای پیشرفته کمرشکن می باشد.
بخش اداری: در جریان به قدرت رسیدن تنظیم ها دولت مرکزی به وجود نیامد؛ کابل بین چندین گروپ تقسیم و عبور از ساحه تحت تسلط هر یک به مرگ منتهی می گشت؛ هر گروپ از خود قانون و مقرراتی داشت که جدا آن را عملی می نمودند؛ اسیر گرفتن، شکنجه کردن، میخ به سر زدن، در کانتینر ها داغ کردن، ادرار خوراندن، پستان بریدن از عملکردهای روزانه ی گروپ های درگیر به حساب می آمد؛ ارتش به کلی از بین رفت؛ هیچ اداره ای در کشور فعال نماند؛ سراسر کشور را انارشیزم فرا گرفت؛ اکثر ولایات که تا هنوز به شکل ملوک الطوایف بوسیله ی جنگ سالاران اداره می گردند میراث همان جنگ های تنظیمی است.
اکنون آقای پدرام بگوید که کی خاین است، بادارانش یا امان الله خان؟ آیا در مقایسه با جنایاتی که دوستم، ربانی، مسعود، گلبدین، خلیلی، محقق و... مرتکب شده اند، امان الله خان قهرمان بی نظیر کشور ما به شمار نمی رود؟
در بخش دیگری از مصاحبه لطیف پدرام یاغیگری نادرخانی و سقوی را قیام های مردمی گفته و امان الله خان را مجرم می داند. او بویژه از بچه سقو بحیث رهبر جنبش دهقانی یاد می کند که بر ضد مظالم امانی شورش کرد. بهتر خواهد بود تا شخصیت بچه سقو را مورد مطالعه قرار دهیم تا به ماهیت جنبش دهقانی آقای پدرام پی ببریم:
"و اما خود حبیب الله بچه سقا بعد از آنکه پادشاه شد سرگذشت سفر مختصر خود را در ماورای سرحد افغانستان در یک دربار شاهانه بحاضرین چنین شرح داد: من از ترس تعقیب امان الله با پسران مامای خود سکندر و سمندر در پشاور رفتم و چندی مشغول چای فروشی بودم، و آنگاه در "توت گی" رفته دکان "سماوار" گشودم و همانجا بماندم تا موقع مراجعت به افغانستان رسید (اما او از دزدی خود در پاراچنار و محکوم شدن به یازده ماه حبس سخن نگفت) در راه بازگشت به قریه "پدیکوت" رسیدم روز جمعه بود به مسجد برفتم ملائی در منبر وعظ جهاد باکفر می نمود و چون تمام شد من پیش رفتم و از او دعای خیر خواستم. ملا به من دعا داد و گفت در خارج شدن از مسجد در سر راه خود درختی خواهید دید، پای آنرا بشکافید و هرچه یابید بردارید. من به چالاکی چنان کردم و چهار تفنگ و کارتوس و یکهزار روپیه نقد یافتم و برداشتم و روان شدم.... در راه باز به ملائی برخوردم که مرا دید و امر بجهاد در برابر امان الله نمود..... باز با ملای دیگری مقابل شدم که مرا بحکم دین اسلام بکشتن امان الله امر نمود.... ملای دیگری مرا دید و فرمایش ملای پغمان را تکرار کرد..." (افغانستان در مسیر تاریخ، جلد اول)
"دوره اختلال سقوی تجارت خارجی و داخلی کشور را سقوط داد، و زراعت و پیشه وری را مختل ساخته بود، شاهراه های مملکت معرض تاخت و تاز سوق الجیشی ها و شهرهای عمده مشغول دفاع یا تعرض بودند.... تمام موسسات قانونی و فواید عامه از قبیل معارف و حفظ الصحه، تجارت و شورا، صنایع و فابریکه ها از کار افتاده بودند.
هر حاکم و یا افسر نظام سقوی شخصاً دیکتاتور و فعال مایشا بود: اینها شفاهاً و کتباً خود مالیات وضع، در حقوق و جزا و قصاص، فیصله و امر صادر و توسط عسکر تطبیق می نمودند..." (افغانستان در مسیر تاریخ جلد دوم)
جنبش دهقانی "خادم دین رسول الله" آقای پدرام که با جهالت و معارف ستیزی همراه بود با بستن مشروطه طلبان دردهن توپ شکل گرفت. او با حمایت مستقیم انگلیس بر ضد مدرنیزم و ترقی کشور بیرق سیاه اش را برافراشت و در زمامداری اش امر بستن مکاتب داد و شاگردان را به بودنه بازی و سگ بازی سوق داد. حرکت "خادم دین رسول الله" کثیفترین حرکت در تاریخ کشور ما به شمار میرود، زیرا حبیب الله کلکانی در مقابل مترقی ترین دولت افغانستان بپاخاست و تمام دستاوردهای امانی را معدوم و زمینه ورود استبداد نادرخانی را مساعد ساخت و یکبار دیگر فیودالیزم منحط را بر مردم ما حاکم ساخت.
آقای پدرام، چند سوال: اگر حرکت جنایتبار بچه سقو جنبش دهقانی نامیده می شود، حق ندارید که حرکت ملاعمری را جنبش دهقانی مدرن بنامید؟؟ کدام یکی خاین است: امان الله خان، بچه سقو، دوستم، گلبدین، ربانی، مسعود و ملاعمر؟ چه کسی از دولت خاین و اشغالی کنونی می خواهد که برای محمود دروازی سمبول استقلال کشور ما محافل تجلیل برگزار کند و چه کسی از این امر استقبال می کند: روشنفکر انقلابی، روشنفکر خاین ، فرهنگیان پوشالی؟؟ منتظر پاسخ تان، ولی به یاد داشته باشید که مثل رزاق مامون، میر غلام محمد غبار فرزانه ترین فرزند این کشور را از قهر و خشم زیاد تبارگرایی تان، احمق خطاب نکنید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر