۱۳۸۸ خرداد ۳۰, شنبه

نياكان قيام، نياكان ما نيستند

مسعود قيام را مي شناسم. اين نوشته يا از خودش نيست و يا موادی كه برای برنامه گزارش شش و نيم تهيه می كرد از ميان صحبت و سخن درجن ها کارشناس، به گفته ی مردم ما کش میرفت. چون این نوشته، چه از لحاط شکل و چه از لحاظ مضمون سطح پایین و کم سوادی مسعود جان را به نمایش می گذارد. با خواندن این سیاه نامه بی ریخت نفهمیدم که نواسه یا کواسه یا نبیره یا ندیده ی عبدالرحمن خان جلاد و شاه شجاع مزدور (چون خود مسعود جان آنانرا نیاکانش می داند) چه را می خواهد خط کند و بالاخره از این صحبت های غیرعلمی به کجا می خواهد برسد؟

من بشکل گذرا به نکاتی از این لاطائلات پریده از دماغ فیل می پردازم و مشت بسته قیام را باز خواهم کرد، چون او در این سطور و مطور رندانه تلاش ورزیده است:1. نیاکانش را تاریخ سازان کشور ما علم کند،2. مرزهای طبقاتی در جامعه ما را خلط کند و محمدزایی های ستمگر را با محمدزایی های ستمدیده در یک تنور بسوزاند، 3. نقش پشتون های استقلال طلب و مبارز را بی رنگ جلوه نماید، 4. جلادان چون محقق، مزاری، فهیم، مسعود، اسماعیل، قانونی، گلبدین، سیاف (این دو چرا؟؟) و... را نه دستپروردگان ارتجاع منطقه و جهانی، بلکه معلولی از جنایات 261 ساله زمامداران پشتون جا بزند ، 5. از همه زننده تر تلاش میورزد نقش مردم و زحمتکشان کشور ما را، خواه از هر ملیتی که باشد، استبدادی و ارتجاعی قلمداد نماید. در یک کلام او با ارزیابی مجرد پدیده های جامعه بشری بی گدر به آب زده است و خواسته ناخواسته به استعمار و استثمار کنونی چون مطبوعاتی بی مزد (شاید هم مزد دار) آستین خدمت بر زده است.

نیاکان قیام، جنایتکار و حرامزاده اند: هیچ آدمی با وجدان و نیمه باسواد سیاسی ایی در افغانستان، چه پشتون و چه غیر پشتون، پیدا نخواهد شد که امیر عبدالرحمن خان کثیف و جلاد، شاه شجاع مزدور، بچه سقاو و دیگر استعمارچه های تاریخ افغانستان را نیاکان خود بداند و بار مسوولیت جنایت های آنها را بر دوش بکشد. این تنها نازدانه طلوع ماست که حرامزادگان تاریخ ما را نیاکانش می داند (این حقش است، چون تا دیروز خود نیز چون نیاکانش برای استعمار و استثمار میزبان مطبوعاتی شده بود و از طریق مرشدش سعد خان به بوت پاکی خلیلزاد مشغول بود و ویزای نبود که بر پاسپورتش نخورد) و از همه چتل تر اینکه آنها را نیاکان تمام پشتون ها می داند (و این حقش نیست، چون پشتون ها مانند دیگر ملیت های افغانستان در مقابل انگلیس ها، اربابان نیاکان مسعود جان (امیرعبدالرحمن خان و شاه شجاع) رزمیدند و امپراتوری ای را که غروب نداشت، در میان سیل از خون بزانو در آوردند. (آیا شما نیز مثل چند تا جوانک سوسیال سرگردان سپنتا، استقلال را یک واژه کلاسیک نمی دانید؟)

نیاکان مردم ما آنانی بودند که در سنگرهای استقلال، سه بار انگلیس را ذلیل ساختند، به سکندر درس دادند، در جنگ استقلال علیه چنگیز خان حماسه آفریدند، در مقابل یورش قاجاری ایستادند، روسها را شکست دادند و .... . و اگر امروز مردم ما از نیاکان شان می گویند، دقیقاً منظور آن میلیون ها نیاکان گمنام ما هستند که به نواسه های شان درس استقلال طلبی دادند نه استعمار نوازی. چه فاصله عمیقی بین نیاکان ما و نیاکان مسعود جان وجود دارد!

تاریخ را نیاکان ما ساخته است نه نیاکان مسعود: بدون شک مسعود میداند (راستی میدانی یا نه؟) که تاریخ را توده های مردم می سازد نه شخصیت ها. شخصیت ها می توانند روند تاریخ را تسریع یا کند کنند، چیزی که نیاکان مسعود همیشه در تلاش کند نمودن آن بوده اند. چنان که خود می نویسد هر گاه متجاوزی حمله کرده است، مردم (خواه از هر قومی بوده باشد) در مقابل این تجاوز ایستاده اند و بار آنرا به دوش کشیده اند. این مردم بوده است که تاریخ استقلال خواهی و مبارزاتی کشور ما را رقم زده است. در شمال، در جنوب، در شرق و در غرب مردم ما به دفاع از سرزمین شان پرداخته اند و می توان ده ها نمونه از مبارزه هزاره در کنار پشتون، پشتون در کنار تاجیک، تاجیک در کنار پشه ای و پشه ای در کنار نورستانی را به مسعود جان نشان داد تا بداند که فقط نیاکان خودش ریگی در کفش داشتند نه نیاکان هزاره، پشتون، تاجیک، نورستانی و پشه ای ما. اگر بخواهیم روند تاریخی جامعه را جدا از نقش مهم و اصلی توده ها بررسی کنیم از بررسی دیالکتیکی به بررسی متافیزیکی می افتیم، چیزی که نیاکان مسعود همواره تلاش کرده اند با استخدام تاریخ نگاران درباری در این منجلاب تا فرق غوطه بزنند و حال مسعود، وارث اصلی نیاکانش نیز در بررسی اش به چنین خط فکری پناه می برد.
پشتون های زمامدار، ستمگر و توده ها پشتون، ستمدیده: مسعود میداند (راستی میدانی؟) که در یک جامعه طبقاتی، هیچ چیز فراتر از منافع طبقاتی قرار نمی گیرد. طبقات حاکمه به خاطر تامین این منافع حاضر اند به هر ترفند و خدعه ای دست بزنند. جامعه ما در روند تاریخ عمدتا یک جامعه فیودالی بوده و طبقه حاکمه فیودال برای تامین منافعش از هر وسیله ای سود می برده است. ملیت، زبان و مذهب از وسایلی مهمی بوده اند که فیودال ها و زمامداران از آن سود برده اند و از احساسات مردم استفاده سو کرده اند. امیر عبدالرحمن خان، شاه شجاع و دیگر زمامداران نه برای منافع ملیتی که به آن تعلق داشته اند، خون ریختانده اند و کشته اند، بلکه برای منافع طبقاتی شان دست به جنایت زده اند و در این میان بدترین جنایات را در حق مردم پشتون روا داشته اند. این زمامداران (نیاکان مسعود) تلاش می ورزنده اند که پشتون ها را در جهالت، عقب افتادگی و زندگی بدوی نگه دارند تا بر دوش آنان ستون های استبداد شان را آباد نمایند، ولی در این میان پشتون ها در مقاطع گونه گون تاریخ، رهبران واقعی شان را یافته و بر ستون های استبداد یورش برده، نوید زندگی مدرن و انسانی را داده اند. ولی با تاسف که باز هم زمامداران طبقه فیودال، البته از ملیت دیگری برخاسته و زندگی مدرن را به پای استعمار سر بریده است. پس ناشیانه و کودکانه خواهد بود که نیاکان خودتان را سمبول ملت ستمدیده پشتون می دانید. برادر ملامجاهد، ملا حامد، ملا شاه شجاع، ملا نجیب الله، ملا عبدالرحمن، برادران شما است و با شما پیوند خونی دارد نه با مردم ما. برادران و نیاکان تو بوده اند که با استفاده از پسوند "زی" قرنها بر ملت پشتون استبداد رانده اند. ملیون های زی فقیر، دربدر، خانه بسر در کشور ما وجود دارند که زندگی برزخی می گذرانند ولی چند طفیلی "زی" که خون شاهی دارند (راستش به گفته زنده یاد شاملو من تا کنون فورمول کیمیاوی خون شاهی را نفهمیده ام) عصاره تن آنان را با جنایتکاران غیر پشتون دیگر مکیده اند و می مکند. جنایت، اپیدمی یا طبقاتی؟ جنایت، جنایت است. نه قوم می شناسد و نه زبان و نه ملیت. از اینرو این استدلال شما که وحشت زمامداران پشتون در قرن ها سبب وحشی سازی اقوام دیگر شده است، به دو دلیل خنده دار و مضحک به نظر می رسد: اولا، مگر احمق بود و قبول کرد که اقوام افغانستان، دیگر وحشی شده اند و چیزی بنام مدنیت و استقلال خواهی نمی شناسند و فقط نازدانه طلوع نخبه زمان است و دیگران باید در آخور جنایت بچرند و به ارشادات بیمار نخبه شان گوش بدهد، ثانیاً حبیب الله کلکانی غیر پشتون در زمامداری اش که با حمایت مستقیم انگلیس و فیودالان پشتون و غیر پشتون همراه بود تا توانست جنایت کرد و اولین دولت مدرن افغانستان را به پای استبداد فیودالی اش سر زد و نشان داد که وحشی سازی نه پدیده ملیتی، بلکه پدیده طبقاتی است و هر روزنه ای که سبب تغییر نظام طبقاتی فیودالیته شود، باید بسته شود. راستش بودند شماری زیادی از فیودالهای پشتون که در رکاب بچه سقو غیر پشتون بر ضد مدرنیت که رگه های از نظام سرمایه داری را با خود داشت، شمشیر و ماشنه زدند و نظام طبقاتی شان را حاکم ساختند. همین طور بودند ده ها روشنفکر و مبارز غیر پشتون که در کنار امان الله خان پشتون برای مدرنیت و توسعه رزمیدند و تلاش کردند و خون دادند. و خدای بزرگ مسعود جان پس از آنکه بر نوشته اش قهقه سر خواهد داد، با دیدن این عبارت از خنده روده بر و گرده کفک خواهد شد.

"من فکر میکنم اگرمناطق پشتون نشین جدا از مناطق تاجیک ها و هزاره ها واقع می شد و خدای بزرگ بر تقدیر اقوام اطراف پشتون همسایگی را با این قوم نمی نوشت، مطمئنا تاجیک ها وهزاره ها و ازبک ها اکنون به موفقیت های بیشتر نایل می شدند و به مراتب نسبت به وضعیت حاضر شان، انکشاف و پیشرفت می نمودند . من امیدی برای رهایی اقوام دیگر از شر قوم خود ندارم. زیرا مطمئن هستم که هیچگاه طوفان نوح در این کشور اتفاق نخواهد افتاد وصبح هنگامی این قوم را خدای بزرگ زیر و زبر نخواهد کرد."

بیچاره مسعود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر